کتاب سفر به انتهای شب
کتاب سفر به انتهای شب
1 عدد
دیباچه ی چاپ ۱۹۵۲ گالیمار
هی، سفر را دوباره دارند می اندازند روی ریل.
چه حال غریبی دارم.
در این چهارده سال خیلی اتفاق ها افتاده...
اگر این قدر تحت فشار نبودم، اگر غم نان نداشتم خدمت شما عرض میکنم که به کل موقوفش میکردم، نمیگذاشتم یک خطش چاپ بشود.
هر کاری که کردم به همه برخورد هر چه شر در دنیا هست به پای من نوشتند.
فقط به نفرت و مرگی که احاطه ام کرده فکر کنید... به خیانت ها... فاضلابی که برایم درست کردند... هیولاها ....
آه، کاش کور و کر بودم!
می گویید ولی این چه ربطی دارد به سفر؟ بدکاریهای خودت گریبان گیرت شده اند، به سفر چه مربوط است؟ خودت این گونه فجیع به ویرانی خود برخاستی! باگاتل هایت! زبان يأجوج ومأجوج نفرت انگیزت! تصویرسازی هایت، دلقک بازی های شرارت آمیزت! قانون خرت را گرفته و دارد خفه ات میکند؟ به درک از چه شکایت داری؟ عوضی بی همه چیز!