کتاب سخت پوست
کتاب سخت پوست
4 عدد
پدر با آخرین باران تابستانی برگشت. کسی نمیشناختش ولی عکسش توی همهی موبایلها بود. زیر عکسها نوشته بودند «بیرون آمدن مردههای قبرستان رامسر بر اثر باران شدید.» باران شدید زمین گلی امامزاده محمد و چندتا از قبرهایی را شسته بود که تازه بودند و سنگ نداشتند. توی عکس، چهارتا جنازه همان جور صاف و کفن پوش از توی قبرها زده بودند بیرون. نصف شان بیرون بود و نصف دیگرشان توی گل. هر چهارتا شبیه هم، هم اندازه، هم قد. من پدر را شناختم. درخت انجیر بالای قبرش خم شده بود و ریشههای بزرگ درخت خاک را پاره کرده بود و آمده بود بیرون. درخت را شناختم، چینهی کوتاه کنار قبرش را شناختم و خودش را که وسط تمام آن عکسهای بیکیفیتی که همه جا دست به دست میشد، جوری روی زمین دراز کشیده بود.
صفحه ۹
مروری بر کتاب سخت پوست نوشتهی ساناز اسدی را در آوانگارد بخوانید.