کتاب سان ست
کتاب سان ست
1 عدد
پا برهنه و گیج، درحالی که پاهایش روی زمین میکشد، به اتاق کارش میرود و پشت میز مینشیند. مداد و یک برگ کاغذ بر میدارد تا آنچه را خواب و رؤیا و خاطرات برایش به ارمغان آورده بودند، به شیوه تند نویسی، روی کاغذ بیاورد. یفتا چگونه با دخترش از کوهی که درخت سرو بالای آن بود بالا میرود و محراب قربانی را میسازد. کمی درنگ میکند، چاقوی قربانی در خوابش به قلمی با نوک طلایی مبدل شده بود؛ همان قلمی که با آنها امضا میکند که منشیاش تایپ کرده، همان قلمی که با آن چکها و قراردادهایش را مینویسد و گاهی هم نامه های شخصی و کارتهایی را که دلش نمیخواهد منشیاش آنها را ببیند.
صفحه102