کتاب ریگ روان
کتاب ریگ روان
1 عدد
«دو جور زندانی داریم. خرسهایی که خیلی وقته رفتهن به خواب زمستانی و بچههای محصور در خشکی که باد دریایی خودشون رو دارن خدای من. چه مرگته؟ با تشنجت میشه یه مزرعه ذرت رو خرمنکوبی کرد. چند وقته اینجایی؟ اینقدر نفس نکش. هوای زندان توهمزاست. حتما خبر داری که من اون زندانیای رو که بهش پول داده بودین تا از من محافظت کنه ولی پول رو زده بود به جیب، به خاک سیاه نشوندم. پس میمی با مورله تا به من پول بده که از خودم محافظت کنم. این رو میدونی، درسته؟ میدونی وقتی با میمی اروپای شرقی بودم موقع یکی از اون جنگیرهای قلابی احساس کردم یه روح شیطانی از بدن اون خارج شد و تو تن من حلول کرد؟ این رو تا حالا به کسی نگفته بودم.»
صفحه 362
بسیار عالی بود
بسیار عالی بود