کتاب روایت
کتاب روایت
فرود چندی واسطة میان تشکیلات کل و شهرهای گوناگون بود. هر وقت در تهران بود در کلاسهای حزبی هم شرکت میجست اما این به اصطلاح معلمین او را راضی نمیکردند. اصلاً بعضی از آنها را قبول نداشت، آنها عطش او را خاموش نمیکردند. هر کسی میخواست از نردبان حزبی بالا برود، معلم میشد. ذکر نام آنها چه فایدهای دارد. بیشتر آنها بعداً و یا در مهاجرت از حزب خارج شدند.
باز عشق به مطالعه در وجود فرود غلبه کرد. آثار ادبی جدید، چه فارسی و چه ترجمه از زبان خارجی را، میبلعید. همه جا میخواست بیشتر یاد بگیرد. پس از بحران حزب هیئت اجرائیه تازه هم موفقیتی حاصل نکرد. از گوشه و کنار صداهای اعتراض بلند شد. آنهائی که از نمد سهمی نبرده بودند به جنب و جوش افتادند. اشکالتراشی میکردند. در روزنامههای حزبی هم به کنایه از کار رهبران ایراد میگرفتند. گروهی از روشنفکران گرد هم جمع شدند و اسم خودشان را آوانگاردیستها گذاشتند. اسمهای آنها مهم نیست. هیچ یک در حزب باقی نماند. بیشتر اینها دنبال نان و آب آمده بودند. به قول یکیشان: کسی نمیداند قدرت در کدام جهت سیر میکند. گاهی ممکن است از بغل گوش آدم بپرد و ما نفهمیم. مهمترین وسیله بالا رفتن از نردبان ترقی در حزب استعداد سخنرانی بود.
صفحه ۱۷۸