کتاب روانکاو و داستان های دیگر
کتاب روانکاو و داستان های دیگر
شبی از شبها، چهار یا پنج آقای محترم گرم بحث دربارهی مسائلی بس اساسی و متعالی بودند، بی آنکه هیچ یک از عقاید ابرازشده کمترین تأثیری بر ذهنشان بگذارد. خانه بالای محلهی مورو د سانتا ترسا بود. اتاق نشیمن کوچک را شمعهایی روشن میکرد که نورشان به شکلی اسرارآمیز در پرتو مهتابی که از بیرون میتابید گم میشد. در فاصلهی میان شهر با قیل و قال همیشگی و ماجراهایش و آسمانی که ستارهها در فضای پاک و آرامشبخش آن چشمک میزدند، این چهار یا پنج مفتش سمج ماوراءالطبیعه نشسته بودند و غامضترین مشکلات عالم را دوستانه حل و فصل میکردند.