کتاب رضا قاسمی در گفت و گوی بلند با محمد عبدی
یک نظریهای هست که به نظر من نظریه زیبایی است؛ اینکه همه هنرها یک جایی در طبیعت وجود دارند و فقط دنبال یک آدم میگردند که از طریق او بیایند بیرون، میکل آنژ میگوید که مجسمه در سنگ هست، من فقط به آن اجازه میدهم که بیاید بیرون... به این نوع خلق باور داری؟ و پیرو حرفت، فکر نمیکنی که وسواسها و تصحیحهای بعدی ممکن است به اثر لطمه بزند؟ یک بحث جدی است در ادبیات که همان که اول خلق شد، با کمترین دست کاری ممکن، نزدیکترین و بهترین نسخه است چون از جایی می آید که ما نمیدانیم کجاست...
من اتفاقاً همه عمرم این شکلی فکر کردم و روزی که رسیدم به آن جمله میکل آنژ اصلا یک نفس راحتی کشیدم... از سر آسودگی آهی کشیدم که پس خطا نرفتم. من عميقاً اعتقاد دارم که اینها هست و تو فقط وسیلهای هستی که اینها را آشکار کنی. برای همین هم هست که اغلب ممکن است فکر کنند من فروتنی میکنم اما مهم نیست که من نویسندهام ، من همان کاری را میکنم که یک نجار میکند. این حرفهام است. او در و پنجره میسازد، من داستان مینویسم. قبلتر نمایشنامه مینوشتم و کارگردانی میکردم.
صفحه ۴۵