کتاب راست پنجگاه
کتاب راست پنجگاه
مرشد خب؟
رسول مرشد من یه آدمِ عاطل و باطلم، تهش رو بگم، من
اهلِ نماز و روزه و دین و پیغمبر و خدا نیستم.
مرشد به من چه؟ اینارو چرا به من میگی؟ به خودش بگو.
رسول به کی؟
مرشد به همون بالایی، شاید کارِت رو درست کرد.
رسول کدوم بالایی؟ بی خیال بابا مرشد، بذار بریم سر زندگیمون.
مرشد خب حالا چی کار کنم برات تا راضی بشی؟
رسول حساب ما رو بده رفع زحمت کنیم.
مرشد چه حسابی؟
رسول [طلبکارانه] چه حسابی؟ ... [عصبی] مرد حسابی میدونی
چند روزه از کار و زندگی افتادم؟
مرشد خب، آره، چند روزی میشه ؛ ولی من و تو عهد کردیم آخر کار پولت رو بگیری.
رسول واسه من اینجا آخرِ کاره.
مرشد اگه به وعدهت عمل کردی که طبق توافق...
رسول رسم لوطی گری این بود آقا مرشد؟
مرشد نه رسم لوطی گری اینه که رفیق نیمه راه باشی و رو شیکم وامونده حرف بزنی و بزنی دِ در رو .
رسم لوطی گری اینه که امید و آرزوی یه پیرمرد جوون مُرده رو اینطوری به توبره بکشی! منو باش که فکر میکردم میشه رو تو حساب کرد!
صفحه 48