کتاب دیگر آمریکایی ها
کتاب دیگر آمریکایی ها
1 عدد
خانهی کوچک زیبایی بود با دو صندلی چوبی در ایوان، آونگی بادی که از سقف آویزان بود و نردهای چوبی دور حیاط. فيرو اسمش را گذاشته بود مزرعه. وقتی از بولینگ برمیگشتیم، میگفت وقت بازگشت به مزرعه شده. طوری میگفت که انگار نگران زود برگشتن است، در حالی که چشمانش از فکر بودن با همسری تازه و حضور در خانهای جدید برق میزد. موستانگ کوپهی نو ولی دربوداغون در ماشینرو دیده میشد. همه جایش ضربه خورده، فرو رفته یا خراش برداشته بود. یکی از آینههای بغل به گودالی از شیشهی شکسته بدل شده بود که نور ماه را پخش میکرد. اسم فیرو بهتازگی از روی صندوق پستی پاک شده و ردی محو و خاکستری به جا گذاشته بود. ورودیِ باریک آسفالت را طی کردم و در زدم.
از آن سو صدای کنار رفتنِ چشمی آمد. کسی نگاه کرد و بعد مکث کرد. بالاخره در باز شد. مِری پرسید: «اینجا چی کار میکنی؟»
چشمانش مثل موهایش سرخ بود. بلوز آستینکوتاه سفیدی به تن داشت و خالکوبی بازویش دیده میشد. مرگ بهتر از ننگ است. برای خوشامدگویی به فیرو خالکوبی کرده بود، هدیهای برای سربازی که برمیگشت، اما فیرو از آن متنفر بود. از مِری پرسیده بود چرا پوست زیبایش را خراب کرده.
«تو خوبی؟»
صفحه ۷۶