کتاب دوروتی و جادوگر در سرزمین از (مجموعه سرزمین از) (کتاب چهارم)
کتاب دوروتی و جادوگر در سرزمین از (مجموعه سرزمین از) (کتاب چهارم)
جادوگر دستش را دراز کرد و موجود ریز را گرفت و سرش را بین دو انگشت و دُمش را بین دو انگشت دیگرش گرفت و آن را کشید و دو نصف کرد؛هریک از آن دوقسمت آن در یک لحظه تبدیل به یک خوکچۀ کامل و جداگانه شدند. جادوگر یکی از خوکچهها را روی کف اتاق گذاشت. خوکچۀ جدید مثل قبلی شروع به دویدن روی کف شیشهای تالار کرد. سپس اُز خوکچۀ دیگر را دو نیم کرد و تعداد آنها به سه رسید؛ بعد یکی از اینها دو نیم شدند و چهار خوکچه شدند. جادوگر به این کار شگفت آورش ادامه داد تا این که نُه خوکچۀ ریز دور پای او میچرخیدند و با صدایی خندهآور خرناس میکشیدند.
جادوگر اُز گفت : من اینها رو از هیچی درست کردم. حالا دوباره اونها رو به هیچی تبدیل میکنم . سپس دو تا خوکچهها را گرفت و آنها را به هم فشرد و یکی کرد. بعد یک خوکچۀ دیگر را گرفت و آن را به داخل اولی فشرد و ناپدید کرد.
صفحه 44