کتاب دوازده قطعه کوتاه
کتاب دوازده قطعه کوتاه
1 عدد
گوشه خیابان. ویرانه ها.
الف، نابینا، روی یک چهارپایه تاشو نشسته است و ویولن می نوازد. کنارش كيف نیمه باز ویولن و روی آن هم کاسه ای قرار دارد. از نواختن دست می کشد. به طرف راست صحنه
برمی گردد. گوش می کند. مکث.
الف: په سکه برای پیرمرد بیچاره، یه سکه برای پیرمرد بیچاره. سکوت. نواختن را از سر می گیرد. دوباره دست میکشد. به طرف راست صحنه برمی گردد. در همین لحظه ب از راست وارد می شود. او روی یک صندلی چرخدار نشسته است و با یک چوب دستی آن را هدایت میکند. می ایستد. آشفته.) یه سکه برای پیرمرد بیچاره.
مکث
ب: موزیک! پس این خواب و خیال نیست. بالاخرها رؤيا نیست . (جلو می رود، می ایستد، داخل کاسه را نگاه می کند. بی احساس.) بدبخت بیچاره . (مکث) حالا میتونم برگردم، معما تموم شد.
صفحه 36