کتاب دو دنیا
کتاب دو دنیا
1 عدد
ننهخانم، خدمتکار پیر او، برایم چای میآورد و ظرف سوهان را جلویم میگیرد. تا بر ندارم ولکن نیست. تا به حال، سه تا تکه خوردهام و ته گلویم میسوزد. قورت نداده ظرف دیگری را جلویم میگیرد و کفرم را درمیآورد. میدانم که اگر نخورم، به خانمناز برمیخورد. تحمل قهر و گلایهاش را ندارم. آخرین تکه سوهان را توی مشتم نگه میدارم و وقتی خانمناز حواسش نیست، آن را توی گلدان میاندازم. دستم نوچ شده و انگشتانم به هم میچسبند. باید دستم را بشویم. میدانم که دستشویی خصوصی خانمناز پشت اتاق خواب اوست و، بیآنکه منتظر راهنمایی او بشوم، در اتاق خوابش را، که متصل به اتاق نشیمن است، باز میکنم و خودم را به دستشویی میرسانم. اعتراض گنگ خانمناز را میشنوم. ننهخانم هم انگار دستپاچه شده است. دو قدم به دنبالم میآید و منصرف میشود. میدانم که خانمناز وسواسیست و دوست ندارد کسی از دستشویی اختصاصی او استفاده کند. اهمیت نمیدهم. تندتند کارهایم را میکنم و میآیم بیرون.
صفحه 58