کتاب در دنیای تو ساعت چند است؟
کتاب در دنیای تو ساعت چند است؟
1 عدد
فرهاد ما را میان بازی کردن و نکردنش، شوخی و جدیاش گاهی در تعلیق نگه میدارد. فعل بازی کردن را صرف میکند اما تمام عشقش جدی است. نگه داشتن چمدان پر از خیال و رازش، اسباب خودکشی و جدی است. رویای ابر ساختنش جدی است. آن کاغذهای کرمرنگی که دور چیزهایش میبندد جدی است. فرهاد اگر هم بازی میکند، جدی بازی میکند. یک حرکت دوار میان دو وضعیتی که از بیرون غیرقابلتشخیص و از درون تنها زیستن در حال و هوای عشقی است که تمامش میارزد. بازی کردنهایش در ساحت واقعیت است که اگر نبود، ادامه نمیداد. برای همین برای کسانی که از یک منظر واقعیت او را میبینند مرز شوخی و جدی نامعلوم است. انگار باید سروته شود که حتا گلی از دریچهی یک واقعیت دیگر، یک جور دیگر او را ببیند. فرهاد میتواند مخاطب را به سمت آن منظر بچرخاند. لحنش اهرم تعادل است. لحنی درست از جنس قرارهای بازیهای تکنفرهاش، چیزی شبیه انگشت زدنهایش به شیشه یا شعبدهبازیهایش. شاید چیزی شبیه حضور قرارهای شخصی خود فیلمساز با تمام تصاویر و خاطرههایش. به همین سادگی، شخصیت فرهاد از بهیادماندنیترین شخصیتهای ذهن مخاطب خواهد ماند.
صفحه ۲۵