کتاب در جمع زنان
کتاب در جمع زنان
ولی مورلی خودش را به صرف شام سرمیز من دعوت کرد. پرسید چرا در اتاق من ، در طبقه ی بالا غذا نخوریم ؟ پاسخ دادم که این کار شایسته و منطقی نیست . حتی مائوریتزیو هم در قالب نامه ای بلند بالا خودی نشان داده بود . نوشته بود که دلش برایم تنگ شده و دوستان رمی سر به سرش می گذارند که بیوه مرد شده است ، گفته بود لطفاً زمانی به دیدن او نروم که با یک فوتبالیست تورینی ازدواج کرده باشم . خلاصه ، در نهایت خواسته بود به او جواب قطعی بدهم که آیا می تواند ویلا رابرای تابستان اجاره کند . به یکباره متوجه شدم که دیگر چهره ی آن افراد را در رم به خاطر نمی آورم و تصویر مائوریتیزیو در ذهنم با قیافه ی گویید و یکی می شود، و نمی توانم آن ها را از هم باز بشناسم .
صفحه 148