کتاب در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
کتاب در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
پدر و مادرها به ندرت فرزندانشان را رها میکنند، بنابراین بچهها آنها را رها میکنند. میروند. دور میشوند. لحظاتی که قبلاً معرف والدین بود - تأیید مادر، سر تکان دادن پدر - با لحظات حاوی دستاوردهای خودشان پوشانده میشود. بچهها تنها بعد از آنکه پوستشان شل و قلبشان ضعیف شد، پی میبرند که سرگذشت و دستاوردهای خودشان، مثل سنگی برسنگهای دیگر، در زیر آبهای زندگیشان، تکیه بر سرگذشتهای پدران و مادرانشان دارد.
ادی، وقتی خبر مرگ پدرش را شنید - پرستاری به او گفت، «فلنگ را بسته»، طوری که انگار رفته بود شیر بخرد – تهیترین نوع خشم را حس کرد، خشمی که انگار درون قفسش چرخ میزند. مثل اکثر کارگرزادهها، ادی برای پدرش مرگ قهرمانانهای را پیشبینی میکرد تا ضد یکنواختی زندگی خودش باشد. و در مورد یک مست لایعقل کنار ساحل نکتهی قهرمانانهای وجود نداشت.
روز بعد، به خانهی پدرش رفت، وارد اتاق خوابشان شد، تمام کشوها را باز کرد، انگار میخواست تکهای از پدرش را بیابد. سکهها را زیر و رو کرد، یک سنجاق کراوات، یک بطری کوچک براندی سیب، نوارهای لاستیکی، قبضهای برق، خودکار و یک فندک با عکس پری دریایی. بالاخره یک دست ورق پیدا کرد. آن را در جیبش گذاشت.
صفحه ۱۲۳