کتاب دال دوست داشتن (چند روایت از عشق و زندگی)
کتاب دال دوست داشتن (چند روایت از عشق و زندگی)
و ظرفها و کاغذها میگیرد که دلش نمیآید دورشان بیندازد. یک سال، دو سال، ده سال، بیست سال، پنجاه سال هم که شده یک دانه پیچ را نگه میدارد که شاید روزی، سوراخی به اندازهاش پیدا شود و آن پیچ به کار آید. که نمیآید هم. هیچ سوراخی وظیفهی خودش نمیبیند که خودش را به اندازهی آن پیچِ منتظر گشاد کند، تا پنجاه سال صبر و انتظار به ثمر بنشیند.
آدمها شاید کمتر حواسشان باشد که اسبابکشی چه دین بزرگی به گردنشان دارد. که باورِ موقت بودن چه لطفی به زندگیشان میکند. که عادت به یکجا ماندن چه قدر خردهریزِ دست و پاگیر روی سرشان میریزد. و آخ به آدمِ گرفتارِ عادت! آدم وهم زدهای که گمان میکند همه چیز، همیشه، همانجا و همانطور میماند، که باد نمیگیرد چیزهای دورریختنیِ زندگیاش را دور بریزد. انسانِ پوکِ پر از اعتماد. آخ از لحظهای که باید برود! که باید زندگیاش را بریزد توی چندتا کارتن، پشت یک کامیون جا بدهد و از خانهای به خانهای دیگر برود.
یا از آدمی به آدمِ دیگر.
صفحه ۴۳بسیار دلنشین
در کل زیبا بود
فضای ایجاد شده و سبک نویسنده صمیمی است اما انسجام لازم را ندارد
به نظرم نوشته های اقای وحدانی حرف دل ادم ها را می زند و برای همین دلنشین است
کتاب دال دوست داشتن نگاه جالبی به مقوله عشق و دوست داشتن داره. خواندش توصیه میشه
همیشه کتاب های حسین وحدانی را دوست داشتم. بسیار ساده و عمیق
تجربهی سوگ، یک لایهی نامرئی - اما محسوس و واقعی- به دنیای آدم میکشد. مثل لاک بیرنگ. مثل ورنی ِ روی جلد. مثل ورقهای بین صفحات مصحف شریف. مثل سلفون روی غذا. مثل شیشهی شفاف تمام قدی که در فرودگاه، بین ما و مسافرمان کشیدهشده است. مثل چیزی که انگار نیست، اما هست. ما میدانیم که هست؛ و این ما را همیشه اندکی غمگین میکند.
بسیار دلنشین
در کل زیبا بود
فضای ایجاد شده و سبک نویسنده صمیمی است اما انسجام لازم را ندارد
به نظرم نوشته های اقای وحدانی حرف دل ادم ها را می زند و برای همین دلنشین است
کتاب دال دوست داشتن نگاه جالبی به مقوله عشق و دوست داشتن داره. خواندش توصیه میشه
همیشه کتاب های حسین وحدانی را دوست داشتم. بسیار ساده و عمیق
تجربهی سوگ، یک لایهی نامرئی - اما محسوس و واقعی- به دنیای آدم میکشد. مثل لاک بیرنگ. مثل ورنی ِ روی جلد. مثل ورقهای بین صفحات مصحف شریف. مثل سلفون روی غذا. مثل شیشهی شفاف تمام قدی که در فرودگاه، بین ما و مسافرمان کشیدهشده است. مثل چیزی که انگار نیست، اما هست. ما میدانیم که هست؛ و این ما را همیشه اندکی غمگین میکند.