کتاب خرنامه
کتاب خرنامه
شخصی که مرا خرید زنی و دختری داشت. دخترش سیزده الى چهارده ساله و مزاجاً علیل و ناتوان بود. کسان او غالباً به رعایت مزاج و بلند دختر که استنشاق هواهای جیّد کند دور از شهر و در دهات منزل میکردند. پدر این دختر برای فیصل امورات شخصی بیشتر به شهر میرفت و مادر این بیچاره به کارهای خانه سرگرم، کمتر به دختر علیلة خود میپرداخت. طبیبی که در آن نواحی بود مرض را عصبی تشخیص داده معالجه را تفریح و تفرّج منحصر کرده بود. هیچ مشغولیّت برای این طفل مناسبتر از گردش اطراف نبود، و مرا پدر او اما برای سواری دختر خود ابتیاع کرد که به باغهای اطراف آن قریه گردش کند. دل من به حالت این طفل میسوخت و او را هر روز که بر من سوار میشد به طور خوش و آرامی به گردش میبردم.
صفحه ۹۹