کتاب خدمتکار
کتاب خدمتکار
ایبیلین
حول وحوش اواسط ماه اکتبر موج گرما بالاخره میگذرد و به ده درجه میرسیم. صبحها توالت فرنگی آن بیرون سرد میشود، و وقتی رویش مینشینم از سردیاش کمی یکه میخورم و از جا میپرم. فقط یک اتاق کوچک است که داخل گاراژ ماشین ساختهاند. داخلش یک توالت فرنگی و یک روشویی کوچک دارد که به دیوار وصل شده است. یک ریسمان که باید بکشی تا لامپ روشن شود. دستمال توالت را باید روی زمین بگذاری.
وقتی خدمتکاری خانم کولیِر را میکردم، گاراژش به خانه چسبیده بود برای همین مجبور نبودم بیرون بروم. آنجا از قبل جای مخصوص خدمتکار داشت. به علاوه وقتی که شب میماندم برای خودم یک اتاق کوچک داشتم. برای این یکی مجبورم توی این هوا بیرون بروم تا خودم را به دستشویی برسانم.
یک ظهر روز سهشنبه، نهارم را بیرون، روی پلههای پشتی میبرم، روی سیمان سرد مینشینم. چمنهای خانم ليفولت این پشت خوب درنمیآید. یک درخت ماگنولیای بزرگ بیشتر حیاط را سایه انداخته است. از همین حالا میدانم این درخت قرار است مخفیگاه میموبلی باشد. ظرف پنج سال میشود جایی برای قایم شدن از دست خانم ليفولت.
صفحه ۱۲۷