کتاب حیف حوصله ام پیر شده
کتاب حیف حوصله ام پیر شده
محبوب ام! رنگ انار روی لبهای شما چه می کند؟ دستم را دراز کنم و شما را از درخت گیلاس می چینم. خورشید در مـن می تابد. من گندم زار را برای شما دزدیده ام. بـر آسـمان چشمانتان خواب می پاشم. کوچه های تهران آوارهی شـمایند. پنجـره هـا شـبيه شمایند. کوچه ها شبیه شمایند. درخـت هـای شـهر شـبیه شـمایند.
آههای من شبیه شمایند. ترانهها شبیه شمایند. حوصلهام پیر شده. تلویزیون را روشن می کنم شما را میبینم. چراغ را خاموش می کنم شما را میبینم. مـن شـب هـا را دسـته دسـته مـی کـنم. بـاران هـا را دسته دسته می کنم. نزدیک بیا ای شب.
محبوب ام! جمعه به گستردگی زمین است، به اندازه ی دلتنگی و مرگ. جمعه روزگار دیگری است. خاموش گاه قلب من و آرامگاه نگاه شماست. با دردی کهنه بر شانههایم میان امروز می ایستم. به شما و آن روز فکر می کنم. آن روزی که زمین همچـون تـودهای هیزم در انتظار سوختن است و مردمی که خویشتن را به خواب زده اند. و من که اهل شمایم. در آن میدانگاهی همچون غریبهای دست و پا بسته ایستاده ام. و کم کم غروب میشود.
صفحه ۸۳