کتاب حق نوشتن
کتاب حق نوشتن
ما اغلب اوقات از «بدنه ی آثار» نویسندهها میگوییم بی آن که بدانیم این عبارتی واقعی است. از آنجا که ما نوشتن را چیزی ذهنی و غیربدنی میدانیم، از آنجا که ما نوشتن را «فکر کردن» میدانیم بی آن که توجه کنیم آنچه انجام میدهیم درواقع ملاقات کردن یا روبهرو شدن با آن است، به ندرت این را تشخیص میدهیم که نوشتن نیز مانند همه ی هنرها تجربه ی مجسم یا جسمانی است.
وقتی من در قسمتی از داستانم گیر میکنم، برای رفع گره آن قدم میزنم. قدم میزنم و فکر میکنم. وقتی راه میروم دقیقا به نوشتهام «فکر نمیکنم»، بلکه پرسشی آنجاست که ذهنم به بدنم مطرح میکند. بدنم، که حامل دانشی ژرفتر از ذهنم است، پاسخهایی برای من بهعنوان هنرمند و بهعنوان شخص دارد. ذهنم، ذهن هر کسی، با تمام درخشانی چند وجهیاش، میتواند منبع مشکلات باشد، هزار تویی از بنبستها هنگامی که در پی راهحلی خلاق هستیم.
موهبت ابهام و نوشتن با دست
لورا ون دن برگ در گفتوگویی توضیح داد چگونه داستان کوتاهی از جوی ویلیامز الهامبخش هتل سوم بود
من چیزی بودم. و حالا چیز دیگری بودم.
بخشی از کتاب «انسانها هیچ جا خانه نمیشود» اثر مت هیگ
زبانی که برای هیچ کس قابلدرک نبود
برگرفته از کتاب "گنگ محل" نوشتهی جان برن ساید، ترجمهی رضا اسکندری آذر، نشر هیرمند