کتاب جاودانگی
کتاب جاودانگی
قهرمان اصلی کتاب از حرکت دست پیرزنی ساخته میشود که در استخر مشغول تعلیم شناست؛ وقتی بیرون میآید برای مربیاش دست تکان میدهد و از همین حرکت است که موجودی به اسم اگنس آفریده میشود. و نویسنده که خود در داستان حضور دارد در این باره چنین میگوید: «همانطور که حوا از دنده آدم درآمد، همانطور که ونوس از امواج زاده شد، اگنس از حرکات آن زن شصت ساله در کنار استخر، که برای نجات غریق دست تکان داد و مشخصات چهرهاش دیگر از ذهنم دارد محو میشود سر برآورد. در آن موقع دلتنگی بزرگ و وصف ناپذیری عارضم شد و این دلتنگی باعث زاده شدن زنی شد که من او را اگنس مینامم.»
کوندرا از زندگی خانوادگی سخن میگوید، از پایبندی به سنتها و به دور افکندن سنتها، از تکرار، از هماهنگی با دنیای جدید، از سر و صدا و شلوغی و نبود خلوت، و از مردمی که از هر سو بر انسان بار میشوند، از زندگی زناشویی و نفی آن. رمان جاودانگی حاوی اندیشههای فلسفی و روانشناختی و مسائل سیاسی و ادبی است. نزدیکی این اثر با کتاب بار هستی از نظر نویسنده آنقدر زیاد است که در یکی از بخشهای کتاب، نویسنده ضمن گفتگو با دوستش پروفسور آوناریوس در پاسخ به این سئوال که مشغول چه کاری است، میگوید مشغول نوشتن کتابی است به نام سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی). دوستش می گوید: فکر میکنم قبلا کسی آن را نوشته است.
خودم نوشتم! اما آن موقع درباره عنوان آن کتاب اشتباه کردم، گمان میکنم آن عنوان مناسب رمانی است که الان دارم می نویسم.