کتاب تاریخ تلخ به روایت احمد شاملو
کتاب تاریخ تلخ به روایت احمد شاملو
احمد شاملو به راستی آدمیزادهیی یک سره از جنس شگفتیهای روزگار پر ادبار و تار و بیمار ما بود. نه اینکه از ما بهتران بود، نه ! اما به تمامی از قواره بیدیگر بود. از آن یکه آدمهایی که بیکمترین اغراق فقط مثل خودش بود، مانند همهی ما زیگزاک کم نداشت ولی هیچگاه در سکون و سکوت نبود. یعنی که همیشه در حرکت بود. گیرم زیاد به سمت چپ جاده میکشید و چون همواره یک طرفه میرفت پس بیوقفه در حال برخورد و زد و خورد بود و چون مدام ساز مخالف میزد پس همیشه مشغول شلوغ کردن بود. ناف آش را با اغتشاش بریده بودند. انگار هرکجا میرفت و در هر جمعی که مینشست مثل آب خوردن همه چیز را به هم میزد. عشق میکرد از اینکه به تعبیر نیما "آب در خوابگه مورچهگان ریخته است. بیش یا کمینه حرف تازهیی داشت. دست کم از گونهیی دیگر، و در این میانه تنها نیتی که در کار نبود. برخلاف پندار کج زنده یاد اخوان در ماجراهای پس از سخنرانی برگلی- خودنمایی" بود. چرا که هر جا پا مینهاد، حتا در مرکز آفرینش بیش و پیش از دیگران نمایان بود.