
کتاب بیگانه | نشر ماهی
بلافاصله بعد از بازداشتم چند بار از من بازجویی کردند اما این بازجوییها فقط برای این بود که بدانند من کی هستم و این طولی نمیکشید. بار اول، در کلانتری، بهنظر میآمد هیچکسی چندان علاقهای به پروندهی من ندارد. اما یک هفته بعد، بازپرس با کنجکاوی وراندازم کرد. اما اولش فقط اسم و آدرسم، شغلم، و تاریخ و محل تولدم را پرسید. بعد پرسید آیا وکیل گرفتهام. گفتم نه و پرسیدم آیا واقعا ضروری است وکیل بگیرم. گفت، «چرا میپرسید؟» گفتم آخر فکر میکنم پروندهی من جداً پروندهی سادهای است. لبخندی زد و گفت، «این نظر شماست. اما این قانونه. اگر خودتون وکیل نگیرید، ما برایتون وکیل تسخیری معین میکنیم.» با خودم فکر کردم چه خوب است که دادگستری به چنین جزئیاتی توجه دارد. همین را به بازپرس گفتم. تایید کرد و گفت این نشان میدهد که چه قدر قانون خوب است.
صفحه 65



در مدح و ستایش نومیدی؛ بیماریِ روح
مروری بر کتاب بیماری منتهی به مرگ نوشتهی سورن کییرکگور

همهفنحریفی که زندگی را برای زندگی ترجمه کرد
خشایار دیهیمی: مروری بر زندگی و آثار

به من از شبهای پررمزوراز سرزمین شنزارها بگو
معرفی کتاب شهرهای افسانهای، شاهزادگان و جنها (از اساطیر و افسانه های عرب) نوشتهی خیرات الصالح