
کتاب بیچارگان
خُب، خداحافظ فرشته کوچولوی من. یک جفت گل حنا و یک شمعدانی برایت از آنجا خریدهام -گران نبودند. اسپرک خیلی دوست داری؟ آنها اسپرک هم دارند. بنویس و بگو؛ بله، میدانی، بنویس و هرچه مفصلتر بنویس. امّا مامكم، هیچ فکر بد نکن و نگران این هم نباش که اتاق من اینجوری است. باز هم میگویم: بهخاطر راحتیام این کار را کردم، و فقط راحتی بود که مرا وسوسه کرد. هرچه باشد، عزیزم، اینطوری پسانداز میکنم، پولی کنار میگذارم، و یک پول مختصر به دردبخوری جمع کردهام. فکر نکن که من آنقدر نازکنارنجی هستم که یک پشه میتواند لگدم بزند. نه، مامكم، من آدم روشنی هستم، و آن قدرت شخصیت را دارم که شایستة آدمی است که اراده و وجدان آرامی دارد. خداحافظ، فرشتة کوچولوی من! تقریباً دو صفحة تمام برایت نوشتهام، و باید خیلی زودتر از این سراغ کارم میرفتم. انگشتانت را میبوسم، مامكم، و خدمتگزار کوچک و دوست وفادار هستم.
صفحه ۱۳


زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی

جادهای به سوی روشنبینی
بیوگرافی رابرت پیرسیگ، نویسندهی کتاب ذن و هنر نگهداری موتور سیکلت

عموجان رافائله آقای خواستگار را دنبال میکند!
مروری بر کتاب «عروسک فرنگی» نوشتهی آلبا دسس پدس