کتاب برف های کلیمانجارو
کتاب برف های کلیمانجارو
چند زمستان در فورالبرگ و آرلبرگ زندگی کرده بود؟ چهار زمستان، بعد به یاد مردی افتاد که در بلودنتس روباه میفروخت. به بلودنتس رفته بود که چند هدیه بخرد و به یاد کیقش کاردرست افتاد که طعم هستهی آلبالو میداد و به یاد شر خوردن سریع روی برف نکوبیدهی روی یخ و آواز سنتی ایرلندی عروسی قورباغه، های! هوا رولی گفت... در آخرین تکهی سرازیری تند تپه یکراست میرفت توی باغ و بعد از سه پیچ از روی خندق میگذشت و توی جادهی یخ زده ی پشت مسافرخانه میافتاد. فیکس های اسکی را باز میکرد و با لگد از پا میکند و اسکیها را به دیوار چوبی مسافرخانه تکیه میداد.
صفحه ۱۸