کتاب این، کار من است زندگی عشقی و جنگی یک عکاس
کتاب این، کار من است زندگی عشقی و جنگی یک عکاس
1 عدد
پیش گفتار
اجدابيا، لیبی، مارس ۲۰۱۱
اما من یک روز صبح آفتابی و روشن، نزدیک شهر اجدابیا، شهر کوچکی روی سواحل شمال لیبی، به فاصلهی بیش از ۵۰۰ مایل از طرابلس، پایتخت لیبی به سمت شرق، بیرون یک بیمارستان سیمانی ایستاده بودم. من و چند نفر دیگر از خبرنگاران داشتیم به ماشینی نگاه میکردیم که در حملات هوایی صبح آن روز منفجر شده بود. پنجرهی عقب ماشین از جا کنده شده بود و بقایای انسانی روی صندلی عقب پخش بودند. یک تکه مغز روی صندلی جلو افتاده بود؛ روی تاقچهی پشت صندلی عقب خردههای جمجمه ریخته بود. کارکنان بیمارستان با روپوشهای سفید با احتیاط آن تکهها را جمع میکردند و در کیسه میانداختند. من دوربینم را برداشتم تا از صحنهای عکس بگیرم که قبلا بارها از آن عکاسی کرده بودم. این بار دوربینم را گذاشتم کنار تا عکاسهای دیگر عکس بگیرند. آن روز نمیتوانستم کار کنم. مارس سال ۲۰۱۱، اوایل دوران بهار عرب بود. بعد از انقلاب غیر منتظره و پیروزمندانهی مردم تونس و مصر علیه دیکتاتوریهای قدیمیشان ـ و جشن و شادی میلیونها نفر از مردم عادی در خیابانها بابت آزادی نویافته ـ مردم لیبی هم علیه حاکم مستبد خود، معمر القذافی، به پا خاستند. او بیش از ۴۰ سال بر سر حکومت بود، و نه تنها مردم لیبی را شکنجه میداد و میکشت و خیلیها هم مفقود میشدند، بلکه به گروههای تروریستی سراسر جهان هم تأمین مالی میرساند. قذافی دیوانه بود.
صفحه ۱۷