کتاب ایزابل
کتاب ایزابل
1 عدد
چهار روز بعد همچنان در کارفورش بودم؛ تشویشم کمتر ولی خستگیام بیشتر از روز سوم بود. در این مدت، چه در وقایع روزانه و چه در گفتوگوهای میزبانانم، به چیز تازهای پی نبرده بودم؛ کنجکاویام از بیغذایی، در کار مردن بود. از این رو دوباره خود را برای رفتن آماده کردم. با خود میگفتم: باید از سر کشف بیشتر این داستان بگذرم. اطرافیانم همه از آگاهاندن من تن میزنند؛ کشیش از زمانی که من نشان دادهام چقدر دلم میخواهد آنچه او میداند بدانم، مهر خاموشی بر لب نهاده است. هرچه کازیمیر بیشتر به من اعتماد میورزد، من خود را ناراحتتر مییابم؛ دیگر شرمم میآید از او چیزی بپرسم، وانگهی من اکنون از هرچه او میداند آگاهم و از آن روز که تصویر را به من نشان داده است دیگر چیزی بر آگاهی من نیفزوده است.
صفحه ۸۱نغمهی آزادی یک زن در شب های بلورینِ برلین
معرفی نمایشنامه شیشهی شکسته نوشتهی آرتور میلر
زندگی در سایه جنگ: روایت یک خانواده از امید و ناامیدی
معرفی نمایشنامهی این نسل خوشبخت نوشتهی نوئل کاورد
هنگامیکه اَعمالمان از اعماقِ غارِ زمان به سراغمان میآید
مروری بر کتاب تصویر دوریان گری اثر اسکار وایلد