کتاب اصلاحات
کتاب اصلاحات
1 عدد
در مه رقیق دود سیگار مهمانی شام، هنگامی که مشغول سرگرم کردن همکاران هم دلش بود، چیپ با خودش فکر کرد پدر و مادرش تا چه حد او را نمیشناختند و نمیدانستند به درد چه کاری میخورد. به مدت دو سال و نیم، تا زمان ناکامی مفتضحانهی روز عید شکرگزاری در سنتجود، هیچ مشکلی در کالج د ـــــــــ نداشت. ولی بعـدش، روثی با او به هم زد و دانشجوی دختر سال اولیای وارد زندگیاش شد، و به عبارتی، خلنی را پر کرد که روثی پشت سر جا گذاشته بود.
در سومین بهار تدریسش در کالج د ـــــــــ مليسا پکت مستعدترین دانشجوی درس نظریهی ادبی مقدماتی، روایات مصرفی، بود. ملیسا آدمی پر جلـوه بـود با رفتاری نمایشی، کسی که بقیهی دانشجوها علناً از نشستن کنارش پرهیز میکردند، یک، به این خاطر که از او خوششان نمیآمد و دو، به این خاطر که همیشه ردیف اول مینشست، درست روبه روی چیپ. گردنی کشیده داشت و شانههایی پهن، نمیشد گفت زیباست، بیشتر شکوهی جسمانی داشت. مویش لخت بود و به رنگ چوب گیلاسی روغن موتور تازه.
صفحه ۵۳