کتاب استاد پترزبورگ
کتاب استاد پترزبورگ
1 عدد
«شما دارید خدا را وسوسه میکنید. اگر بر رحمت خداوند قمار کنید، قطعاً بازنده خواهید بود. حتی فکرش را هم نکنید_حواستان به من باشد!_ وگرنه سقوط خواهید کرد.»
صدایش آنقدر خشدار شده است که کلماتش را بهدرستی ادا نمیکند. رفیقِ نچایف برای اولین بار سرش را بالا میآورد و با رغبت او را نگاه میکند.
نچایف، انگار متوجه ضعف مرد شده باشد، مثل یک سگ حمله میکند و پاچهی او را میگیرد. «هجده قرن، نزدیک نوزده قرن، از عمر پسر خدا میگذرد! حالا در آستانهی دوران جدیدی هستیم، دورانی که آزادیم دربازهی هر چیزی فکر کنیم. هیچچیز نیست که نتوانیم به آن فکر کنیم! لابد خودتان میدانید. باید بدانید. این همان چیزی است که راسکولنیکف در کتاب خودتان گفت، پیش از آنکه بیمار شود!»
صفحه 200
«یعنی چه که بروم بیمارستان؟ من که چیزیم نیست.»
بخشی از کتاب «اینجا همه آدمها این جوریاند» اثر لوری مور
امیدوارم تاسف روزی را نخورید که من...
بخشی از کتاب «درک یک پایان» اثر جولین بارنز
دستم را بگیر و گذشتهات را به طوفان بسپار
مروری بر کتاب بچههای عجیب و غریب یتیمخانهی خانم پرگرین نوشتهی رنسام ریگز