
کتاب از دیار حبیب
خیال نافع، زینب را در تشهد آخر نافله شب میبیند و خیال نافع، سلام نماز زینب را هم میشنود. نافع احساس میکند که حرم در مقابل امام، تمام قد میایستد و با نشستن امام، متواضعانه فرو مینشیند. اما خیال نافع همچنان در داخل حرم ایستاده میماند و این کلام زینب به امام را میشنود:
»عزیز برادر!» آیا اصحابت را آزمودهای؟ آنقدر دل و دین دارند که تو را در میانه نبرد، تنها نگذارند و به دشمن نسپارند؟»
خیال نافع میشنود که:
«آری خواهرم! نور چشمم! روشنای دلم! من آنان را آزمودهام، دلیرند، دلاورند، سرافرازند، دوستشناسند، دشمن شکارند و به این راه، راه من، از کودکی به سینه مادر، مانوسترند، شیفتهترند، عاشقترند.»
صفحه 46



دلایلی برای زنده ماندن: روایتِ قتلگاهِ افسردگی از زبانِ یک بازمانده
مروری بر کتاب دلایلی برای زنده ماندن نوشتهی مت هیگ

رنج فقط وقتی فهمپذیر است که بتوانی برای تخفیفش کاری کنی
یادداشتی دربارهی کتاب «ترانه ایزا» اثر ماگدا سابو

از ترجمهی اتفاقی یک کتاب، تا زندگی یک مترجم حرفهای
گلی امامی: مروری بر زندگی و آثار