کتاب آمریکایی
کتاب آمریکایی
1 عدد
صبحی زود، پیش از آنکه کریستوفر نیومن لباس بپوشد، پیر مرد کوچکاندامی را به اتاقش هدایت کردند، و به دنبال او جوانی را هم، که تابلویی را در قاب پرجلوهای حمل میکرد. نیومن میان گرفتاریهای ذهنی پاریسیاش، مسيو نئوش و دختر کارآمدش را کاملاً از یاد برده بود، ولی این تذکر به جایی بود.
پیر مرد بعد از خوشوبشها و عذرخواهیهای بسیار، گفت:
- قربان، متأسفم که از من مأیوس شدهاید. روزهای زیادی در انتظارتان گذاشتیم، شاید هم ما را متهم به بیثباتی و بدقولی کردهاید. ولی بالاخره من اینجا هستم، نگاه کنید! و «مریم» زیبا را هم. پسرجان آن تابلو را روی آن صندلی، در معرض نور مناسب بگذار تا مسيو بتواند آن را تحسین کند.
و مسیو نئوش که همراهش را مخاطب قرار داده بود، در جابهجا کردن اثر هنری به او کمک کرد.
صفحه ۶۶