
کتاب آمریکایی
1 عدد
صبحی زود، پیش از آنکه کریستوفر نیومن لباس بپوشد، پیر مرد کوچکاندامی را به اتاقش هدایت کردند، و به دنبال او جوانی را هم، که تابلویی را در قاب پرجلوهای حمل میکرد. نیومن میان گرفتاریهای ذهنی پاریسیاش، مسيو نئوش و دختر کارآمدش را کاملاً از یاد برده بود، ولی این تذکر به جایی بود.
پیر مرد بعد از خوشوبشها و عذرخواهیهای بسیار، گفت:
- قربان، متأسفم که از من مأیوس شدهاید. روزهای زیادی در انتظارتان گذاشتیم، شاید هم ما را متهم به بیثباتی و بدقولی کردهاید. ولی بالاخره من اینجا هستم، نگاه کنید! و «مریم» زیبا را هم. پسرجان آن تابلو را روی آن صندلی، در معرض نور مناسب بگذار تا مسيو بتواند آن را تحسین کند.
و مسیو نئوش که همراهش را مخاطب قرار داده بود، در جابهجا کردن اثر هنری به او کمک کرد.
صفحه ۶۶


زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی

کودک شما هم از تاریکی میترسد؟
مروری بر کتاب کودک ویکی و تاریکی نوشتهی اما یارلت

سفری به دنیای سواد مالی با پنج موش بامزه
معرفی کتاب کودک پنج موش بامزه خانه میسازند نوشتهی چیساتو تاشیرو