![روی جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب روی جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب](https://www.avangard.ir/uploads/product_photo/3/2449-80b0a5565caaab82d6ed75c97be46099-l.jpg)
کتاب آلیس در سرزمین عجایب
آلیس گفت : «من حرف نمی زنم ! قول می دهم ! » بعد تندی سعی کرد موضوع صحبت را عوض کند . « هوممم ... تو... مثلاً تو...ببینم اصلاً از سگ ها خوشت می آید؟ » موش جواب نداد . در نتیجه آلیس مشتاقانه ادامه داد : « نزدیک خانه ی ما یک سگ کوچولوو با نمک هست که دوست دارم با چشم های خودت ببینی اش ! ریزه میزه است و رنگ چشم هایش هم روشن ... موهایش را بگو ! موهای فرفری و بلند و قهوه ای ! وقتی یک چیزی پرت کنی ، تندی می رود می آورد و می نشیند روی پاهایش والتماس می کند بهش غذا بدهی و از این جور کارها ... حتی نصف کارهایش هم یادم نیست ... راستش ، مال یک کشاورز است و می گوید خیلی به دردش می خورد و خیلی هم قیمتش بالاست !
صفحه 35
![پشت جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب پشت جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب](https://www.avangard.ir/uploads/product_photos_image/3/2544-b443076f24cc9453755c9cfaf62e4d2e-l.jpg)
![روی جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب روی جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب](https://www.avangard.ir/uploads/product_photo/3/2449-80b0a5565caaab82d6ed75c97be46099-l.jpg)