کتاب آخرین قارون
کتاب آخرین قارون
1 عدد
این یکی از روزهای معمولی استار بود. چیزی از بیماریاش نمیدانم، این که کِی شروع شد و الی آخر، چون او خیلی تودار بود، اما چون پدرم برایم تعریف کرد میدانم آن ماه چند بار از حال رفت. شاهزاده اَگی منبعِ من برای ذکر داستان ناهار در رستوران بود، همان جا که گفته بود میخواهد فیلمی بسازد که ورشکست شود – که برای خودش کاری بود؛ چون باید با آدمهای خاص سروکله میزد و خودش قسمت اعظم سهم و قرارداد تشریک سود را در اختیار داشت.
ویلی وایت هم چیزهای دیگری به من گفت که باور کردم؛ چون حس او نسبت به اِستار ملغمهای از حسادت و تحسین بود. اما من آن موقع سر تا پا عاشق اِستار بودم، و به همین دلیل میتوانید حرفهام را درست یا غلط، تام و تمام باور کنید.
صفحه 102