کتاب آخرین شهر (ویوارد پاینز 3)
اَبیها داشتند نزدیکتر میشدند. از پنجرهی جلو حداقل یک دوجین از آنها را میدید و صدای بیشترشان را میشنید که از خانهی مگی در حال یورش به سمتش بودند. کلید دوم را گرفت و فکر کرد چه عجیبه که زنده موندن یا نموندنم، به چرخیدن با نچرخیدن این کلید بستگی داره. کلید وارد سوئیچ فرمان شد و ایتن پایش را محکم روی کلاچ فشار داد. خواهش میکنم. چند بار استارت زد و موتور پتپتکنان روشن شد. صدای قیژقیژش خود زندگی بود. ایتن ترمزدستی را خواباند و دنده را که جعبهدندهی دستی سهگانه را کنترل میکرد، تکان داد. روی دندهی عقب گذاشت و گاز داد. جیپ عقب رفت و به استیشن پشتسرش خورد. و هیولایی را که داشت نعره میکشید، به سپر آن میخکوب کرد.
صفحه 173