کتاب 1984 | نشر نیلوفر
کتاب 1984 | نشر نیلوفر
و سرخفامی لبها، که به دلم نشست. زنان حزب هیچ گاه رنگ و روغن نمیمالند. کسی دیگر در خیابان نبود، تله اسکرینی هم نبود گفت دو دلار. من... لحظهای از نوشتن باز ایستاد. چشمانش را بست، انگشتانش را روی آنها فشار داد و کوشید رویایی را که دمبهدم تکرار میشد، بیرون بدهد. وسوسهای در درونش میپیچید که طوماری از فحشهای آبنکشیده نثار کند. یا سرش را به دیوار بکوبد، با لگد به میز بزند و جوهردان را به طرف پنجره پرتاب کند – هر کار خشن یا پرهیاهو یا دردناکی بکند تا مگر خاطرهای را که عذابش میداد خاموش کند.
با خود اندیشید که بدترین دشمن آدم دستگاه عصبی او است. هر لحظه امکان داشت که کشاکش درون بهصورت نشانهای آشکار بروز کند. به یاد مردی افتاد که چند هفته پیش در خیابان از کنار او رد شده بود؛ آدمی کاملا عادی، عضو حزب، سیوپنج یا چهل ساله، دیلاق و ریزنقش، با کیفی در دست. چند قدمی با هم فاصله نداشتند که طرف چپ چهرهی آن مرد ناگهان متشنج شد. از کنار یکدیگر هم که رد شدند، همین حالت پیش آمد: تنها انقباض عضله بود، یک لرزش، به سرعت زده شدن دیافراگم، اما ظاهرا از روی عادت. یادش آمد که همان وقت با خود گفته بود که طفلک کارش تمام است. و مایهی هراس این بود که کنش آن مرد به احتمال زیاد ناآگاهانه بود. مرگبارتر از همه حرف زدن به هنگام خواب بود. راهی برای مهار آن در میان نبود.
صفحه ۶۸
شبیه یک غاز خودت را بشناس!
معرفی کتاب کودک غازی که نمیخواست غاز باشد نوشتهی پتر هورا چک
ده کتاب برتر دربارهی افراد گمشده
این داستانهای منقطع که هم در رمانها و هم در زندگی واقعی اتفاق میافتند، به شدت تأثیرگذار و کلیدی برای یک اضطراب جهانی هستند
درد تبعید
نقد و بررسی کتاب دوستان من اثر هشام مطر