کتاب یکی مثل همه
کتاب یکی مثل همه
1 عدد
مثل همیشه برای اینکه ذهنش را به چیز دیگری مشغول کند یاد مغازهی پدرش را در ذهن زنده کرد و سعی کرد مارک نه نوع ساعت مچی و هفت نوع ساعت دیواری را که پدرش نمایندهی مجاز فروششان بود بهخاطر بیاورد. پدرش از فروش ساعت درآمد چندانی نداشت، ولی آنها را به مغازه میآورد چون فروش همیشگی داشتند و کسانی را که فقط به قصد تماشای ویترین مغازه به آنجا میآمدند از خیابان به داخل مغازه میکشاندند. فایدهی یادآوری خاطرات در حین تمام آنژیوپلاستیها این بود: صدای خوشمزگی دکترها و پرستارها و همینطور صدای موسیقی راکی را که در اتاق سرد و استریل پخش میشد در گوشش پایین میآورد. آنجا در میان دستگاههای ترسناکی که برای زنده نگه داشتن بیماران قلبی ساخته شده بودند.
صفحه 62
این شهر تو را در خود میکِشد و میکُشد
مروری بر کتاب سهگانهی نیویورک (شهر شیشهای ، ارواح ، اتاق در بسته) نوشتهی پل استر
هر سکهای دو رو دارد
مروری بر کتاب « بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم » نوشتهی « دیوید سداریس »
مادربزرگم یونانی بود
مروری بر کتاب مادر بزرگت رو از اینجا ببر نوشتهی دیوید سداریس