کتاب کیفر آتش (برج بابل)
کتاب کیفر آتش (برج بابل)
1 عدد
باید وسعت کتابخانه را دو برابر کرد. این مسالهایست که باید بررسی شود. انسان باید پیوسته در حال تحول باشد. نباید در یک حالت ثابت ماند. چهل سالگی که سنی نیست. چطور آدم میتواند راضی شود که در چهل سالگی دست از تکاپو بردارد؟ دو سال پیش بود که آخرین بار مقدار قابل ملاحظهای کتاب خریده بود. اگر کار به این قرار بماند آدم میپوسد، زنگ میزند. کتابخانههای دیگری هم هست. کتابخانه او یگانه نیست. فقر چیز بدی است. تهوعانگیز است. چه خوب که او مرا دوست دارد. به من میگوید آقای گروب لابد چون رفتارم با او خشونتآمیز است. چشمهایم به نظرش زیبا میآید. خیال میکند خانمها همه شیفته منند. ولی جدا به او خیلی خشونت میکنم. اگر مرا اینقدر دوست نمیداشت میراثش را برای خود نگه میداشت. هستند مردانی که نان زنشان را میخورند. دل آدم به هم میخورد از این جور مردها! اگر من روزی به نان زنم محتاج شوم انتحار میکنم. اما برای کتابخانه میتواند هر چه میخواهد خرج کند. کتابها که نان نمیخورند. کرایه آپارتمان را من میدهم.