کتاب کولی کنار آتش
کتاب کولی کنار آتش
روز جمعه روز فراغت است. کولیها در هر غربتی که باشند٬ زن و مرد میخوابند و بچهها نیز به عادت در خواب میروند.
از چادر بزرگ بیرون آمد. پاییده بود که کیمیا در خواب باشد بود. در میدانگاه٬ استکانها و شیشههای خالی. باد خاکستر چالههای آتش را میتاراند. پر مرغان کشته شده در هوا و خروسها که بالای سر جدا شدهی مرغها دلگیر میخواندند. غباری زرد رنگ آسمان آبی را دور کرده بود. گردبادی در دور دستِ جادهی باریک زبانه میکشید٬ مانند زنی آواره و بلند بالا دور خودش میگردید٬ خش و خاشاک را به هوا بلند میکرد... کی بود که خاک بر سر میریخت...؟
صفحه ۲۱