کتاب چیزهای کوچکی مثل اینها
کتاب چیزهای کوچکی مثل اینها
میدانست که بدترین اتفاقها هنوز در راه است.
از همین حالا احساس میکرد دنیایی از مشکلات و گرفتاریها پشت در بعدی به کمینش نشسته، اما بدترین اتفاق ممکن را پشت سر گذاشته بود؛ اینکه میتوانست کاری بکند اما نکرده بود احساس گناهی که مجبور میشد باقی عمرش را با آن سر کند.
متحمل هر درد و رنجی هم که میشد به درد و رنجی که دختر کنار دستش کشیده بود نمیرسید و حالا مانده بود تا رنجی ورای آن را حس کند.
این داستان به زنان و کودکانی تقدیم میشود که در مراکز نگهداری مادران و کودکان و رختشوی خانههای مگدالن ایرلند رنج کشیدند.
و همچنین تقدیم میشود به مری مک کی معلم.