کتاب چهار صندوق
کتاب چهار صندوق
زرد [ حمله ور] غولک دبنگ !
سبز [نگهش داشته] معتدل تر باشید جانم - ادب را رعایت کنید .
زرد بدهیبت موذی جفنگ !
سرخ دست بردار دیگه . اینقدر بازی درنیار.
[زرد مبهوت می ماند.]
سرخ ما خودمون اینجا بودیم ؛ من با چشم خودم دیدم.
زرد چی رو دیدی ؟
سرخ حیف از اون شکنجه ای که من تحمل کردم . [می خواهد برود ] تف!
زرد [نگهش می دارد] صبر کن - [ به سبز] تو بهش بگو .
سبز از ما کاری ساخته نیست .
[راه می افتد .]
زرد به حرف منم گوش بدین - [ به مترسک] اینطور نمی مونه ، اینطور نمی مونه . [به بیرون ] به حرف منم گوش بدین.
[دنبالشان خارج می شود . مترسک با همه نیرو می خندد . سیاه آهسته و بهت زده پیش می آید . به بیرون و به مترسک
نگاه می کند . دنبال دلیل خنده می گردد. چیزی نمی فهمد . ]
سیاه بگو مام بخندیم
مترسک [از خنده می ماند ] تو هم اینجائی ؟
سیاه داشتم می دیدم . راستی عجب کلکی زدی !
مترسک کلک؟
سیاه رو دست نداشت !
مترسک های، پا از گلیمت درازتر نکن .
صفحه ۳۷