کتاب چرند و پرند
کتاب چرند و پرند
آفتابه لگن شش دست شام و ناهار هیچی! گفت نخور، عسل و خربزه با هم نمیسازند. نشنید و خورد، یک ساعت دیگر یارو را دید مثل مار به خودش میپیچید. گفت نگفتم نخور، این دو تا با هم نمیسازند!؟ گفت حالا که این دو تا خوب با هم ساختهاند که من یکی را از میان بردارند!!
من میخواهم اولیای دولت را به عسل و رؤسای ملت را به خربزه تشبیه کنم. اگر وزارت علوم بگوید توهین است حاضرم دویست و پنجاه حدیث در فضیلت خربزه و یکصد و چهل و نه حدیث در فضیلت عسل شاهد بگذرانم.
صاحبان این جور خیالات را فرنگیها «آنارشیست» و مسلمانها خوارج میگویند، اما شما را به خدا حالا دستِ خونی نچسبید یخة من، خدا پدرتان را بیامرزد، من هر چه باشم دیگر آنارشیست و خوارج نیستم.
من هیچ وقت نمیگویم برای ما بزرگتر لازم نیست. میان حیوانات بیزبان خدا هم شیر پادشاه درندگان است و به صریح عبارت شیخ سعدی، سیاهگوش هم رئيسالوزراست و بلکه درازگوش هم رئیس کشیکخانه میباشد.
صفحه ۱۲۵