کتاب چرم ساغری
کتاب چرم ساغری
1 عدد
عاشق میخواهد دلبر خود را در اطلس و حریر ببیند و اندامش را با پارچههای لطيف مشرق زمین بپوشاند، اما غالب اوقات در بستر درویشانهای از او کام بر میگیرد. جاهطلب آرزو میکند که در اوج قدرت باشد و در همان حال در لجن زار چاکرمآبی دست و پا میزند. تاجر در ته یک حجرۂ مرطوب و ناسالم روزگار میگذراند و خانة وسیعی بنا میکند؛ ولی با مرگ زودرس وی، پسرش، برای تقسیم مراث، خانه را به حراج میگذارد و از آنجا بیرون رانده میشود. باری، آیا چیزی بدمنظرهتر از یک فاحشهخانه که برای عیش و لذت بدانجا میروند وجود دارد؟ مسئلة غریبی است! انسان همیشه با خویشتن در جدال است. آرزوهایش را بر اثر آلام کنونی از دست میدهد، و آلام خود را به امید آیندهای که به او تعلق ندارد فریب میدهد. از اینجاست که همة کارهای انسان رنگ نابخردی و ناتوانی دارد. آری، در این دنیا هیچ چیزی کامل نیست، مگر بدبختی.
صفحه ۱۷