کتاب پیاده
کتاب پیاده
2 عدد
انیس نمیداند شغل آقا چی هست. فقط میداند از آنهایی نیست که صبح بروند اداره و شب برگردند. حاجخانم سیفی میگوید پول خارجی خریدوفروش میکند. انیس در عمرش اولین بار بود که میشنید پول را هم میشود خرید یا فروخت. حاجخانم میگوید «نگاه به سرووضعش نکن، خیلی پولداره.» حاجخانم راست میگوید. آقا یکطور خاصی لباس میپوشد و زندگی میکند. هیچ وقت کت و شلوار نمیپوشد. همیشه شلوار لی چرکطور میپوشد که انیس کمتر پای این و آن دیده. پیراهنهایش هم خارجیاند و یقههای بزرگ دارند. اما از پیراهن بیشتر، بلوز مردانه میپوشد که در گوران یکبار هم انیس ندیده بود مردها بپوشند. ظرف و ظروف و وسایل خانهاش همه قدیمی و کهنه است. درواقع آقا از همان وسایل مادرش استفاده میکند. از وقتی هم که مادرش مُرده، دست به وسایل او نزده. حتا لباسهای آن خدابیامرز هم همانطور توی کمد و چمدانهایش دستنخورده ماندهاند. انیس یکبار به آقا گفته بود بهتر است برای جلوگیری از بیدزدگیِ لباسها داخل آنها نفتالین بگذارند که آقا نشنیده گرفته بود. انیس موضوع را به شهلاخانم گفته بود، شهلاخانم هم گفته بود جز ترمههای مادربزرگش چیز دیگری ارزش نگه داشتن ندارد.
صفحه 118