
کتاب پرتره
کل دارایی و اسباب و اثاثیهی باارزش خود مانند سهپایهی نقاشی، بوم و تابلوها را عصر همان روز به آپارتمان جدید و باشکوه خود منتقل کرد. بهترین تابلوهای خود را در معرض دید قرار داد. آنهایی را هم که نمیپسندید در گوشهای از آپارتمان گذاشت و سپس به قدم زدن در اتاقهای زیبای ساختمان جدید پرداخت. از برابر آیینهها عبور کرد و با اشتیاق تمام به نظارهی خود پرداخت. در آن ل حظه سراپای وجودش را اشتیاقی وصفناپذیر فرا گرفته بود و دوست داشت استعداد خود را برای همه به نمایش گذارد. حتی فریادهای ستایشگران خود را میشنید: «چارتکوف! آیا تابلوهای وی را دیدهاید؟ چه قلمموی سحرآمیزی! چه استعدادی!» با هیجانی غیرقابل توصیف در اتاق خود قدم زد و اندیشهی دستیابی به چنین موقعیتی کمکم او را به خود مشغول داشت. فردای آن روز ده سکهی طلا برداشت و به ملاقات ناشر یک روزنامهی پرفروش رفت تا از کمکهای ارزندهی او برخوردار شود. روزنامهنگار با خوشرویی وی را پذیرفت و در حالی که دست چارتکوف را در میان دو دست خویش میفشرد، وی را آقای محترم خطاب کرد. اطلاعات کاملی در مورد نام، نام پدری و محل اقامت وی یادداشت کرد و فردای آن روز در زیر یک آگهی در مورد نوع جدیدی از شمعهای مومی، مقالهای با عنوان «چارتکوف و استعدادهای شگرف او» چاپ گردید.



چولکاتورین؟ بازارف؟ ما همه آدم زیادی هستیم.
معرفی کتاب یادداشتهای آدم زیادی نوشتهی ایوان تورگنیف

ابر سیاه، بیخیال بابای من شو!
معرفی کتاب کودک ابر بابا نوشتهی آنیس دولستراد

زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی