
کتاب وقتی همه خوابیم
2 عدد
خیابان جلوی سینمای سوخته. عصر. بیرون جای جلوی سینمای سوخته سواری چکامه چمانی ایستاده و نجات شک وندی در انتظار، قدم زنان آن را میپاید. آمدو شد سواریها که از هر کدام آنها نوایی بلند است. این سوی خیابان چکامه چمانی، عینک دودی به چشم، با صدایی که آشکارا تغییر داده است در گوشی همراه خود حرف میزند ـ چکامهی چمانی نه سلام و نه علیک - چکامه؛ لبخندم! آخر شيها! لامصب خواهریت کجاس؟ د آخه داشته باش مارو! جلوی تصویر، دستهای فروشنده خریدهای چکامه را روی پیشخوان میگذارد.
صفحه ۲۷



تا مهر و مه تابنده است؛ ایران ما پاینده است
معرفی کتاب کودک باغ ایران نوشتهی حسین گلگلاب

عشق میتواند انسان را به دروغهای بزرگی وادار کند
مروری بر نمایشنامهی نوای اسرارآمیز نوشتهی اریک امانوئل اشمیت

وقتی ساداکو هزاران قلب را روشن کرد
معرفی کتاب کودک ساداکو و هزار درنای کاغذی نوشتهی النور کوئر