کتاب هیچ وقت دروغ نگو
کتاب هیچ وقت دروغ نگو
1 عدد
عشق در نگاه اول بود. وقتی او را دیدم، با تمام وجود عاشق موهای طلایی اش شدم که رگه هایی طلایی تر داخلشان به چشم میخورد. چشمهای آبیاش به رنگ آسمان صاف و آفتابی بود و با مژه هایی کمرنگ قاب گرفته شده بودند. بینی مدل رومیاش هم باعث میشد بیش از حد خوشگل به نظر نرسد. وقتی به من لبخند زد از دست رفتم شش ساعت بعدی را با هم سپری کردیم باهم قهوه نوشیدیم و سپس همان روز من را برای شام بیرون برد همان شب با دوست پسرم که یک سالی میشد باهم دوست بودیم به هم زدم و با عذرخواهی برایش توضیح دادم با مردی آشنا شده ام و میخواهم با او ازدواج کنم.