کتاب نقشه و قلمرو
کتاب نقشه و قلمرو
در حافظه ژد تقریباً هیچ تصویری از مادرش نبود؛ البته چند عکسی از او دیده بود. زنی بود خوشگل، رنگ پریده، با موهای بلند سیاه و در بعضی عکسها حتی میشد گفت واقعاً زیبا؛ کمی شبیه به پرتره آگات فون آستیگولت بود که در موزه دیژون نگهداری میشد. در آن عکسها به ندرت لبخند میزد و حتی به نظر میرسید که لبخندش هراسی را پنهان میکند. البته شاید این برداشت ناشی از واقعیت خودکشیاش بود؛ اما حتی وقتی سعی میکردی از این فکر هم دوری کنی چیزی کمی ناواقعی یا به هر حال غیر عادی در او به دید میآمد؛ به راحتی میشد در تابلویی قرون وسطایی یا متعلق به ابتدای رنسانس تصورش کرد؛ در عوض، تجسم او به هیأت نوجوانی در سالهای دهه ۱۹۶۰ که میتوانست رادیو ترانزیستوری داشته باشد یا طرفدار پروپاقرص کنسرتهای راک باشد، عجیب به نظر میرسید.
صفحه ۴۵