کتاب نفرین شدگان
کتاب نفرین شدگان
«اون اوایل خیلی احساس گناه میکردم. نصف شبها، گاهی خوابِتو میدیدم و از خواب میپریدم. فکر میکردم داری صدام میکنی. یه حالت عجیبی بود. حتی تو بیداری هم گاهی فکر میکردم داری صدام میکنی. خیلی دلم میخواست برات خیلی چیزها رو بنویسم.»
«نوشتی که.» خاکستر سیگارم را تکاندم. «کاش همون چهار خطو هم ننوشته بودی، چون واقعاً حالمو خراب کرد.»
صفحه 48
بسیار عالی
کتاب خوبیه
این کتاب یکی از کتاب های مورد علاقه منه
توصیه می شه بخرید و مطالعه کنید
عالی و جذاب
خیلی شبیه کتاب های گلشیری نیست
نثر کتاب عالیه
نفرین شدگان داستان قشنگی دارد
انتظاراتم را برآورده نکرد
بسیار عالی
کتاب خوبیه
این کتاب یکی از کتاب های مورد علاقه منه
توصیه می شه بخرید و مطالعه کنید
عالی و جذاب
خیلی شبیه کتاب های گلشیری نیست
نثر کتاب عالیه
نفرین شدگان داستان قشنگی دارد
انتظاراتم را برآورده نکرد