کتاب ناتمامی
کتاب ناتمامی
یادم آمد بعد از عید که برگشتیم دانشگاه، همه جا دوربین کاشتند. اسمش را هم گذاشتند امنیت. مثل همیشه پشت بیشتر درهای توالتهای دانشگاه، بچهها اعتراضشان را نوشته بودند. یکی با خط فانتزی نوشته بود: «لطفا بیصدا برینید تا فیلم صامت دوباره به روزهای اوج خودش برگردد.» اعتراضها مثل همیشه داشت به پشت در توالتها ختم میشد که یک روز صبح دیدیم توی دانشگاه ولوله است. میگفتند دو تا از دانشجوهای معترض، صورتشان را پوشاندهاند و دوربینها را از کار انداختهاند. فوری جهانگیر و چند تا از بچههای انجمن علمی و ادبی را مثل همیشه احضار کردند نگهبانی. فیلمهای قبل از خرابکاری را هزار بار دیدند. هیچ کدام از آن هفت هشت نفر مظنون، همقدوقامت خرابکارها نبودند. با این همه اول از آنها تعهد گرفتند و بعد ولشان کردند.