کتاب مکتوب | نشر مکتوب
کتاب مکتوب | نشر مکتوب
شیطانی به شیطانِ دیگر گفت: به آن مردِ مقدسِ متواضع نگاه کن که در جاده راه میرود. در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم.
رفیقش گفت: به حرفت گوش نمیدهد، تنها به چیزهای مقدس میاندیشد.
اما شیطان، به همان روشِ مشتاق و متعصبِ همیشگیاش، خود را به شکل ملک مقرب جبرائیل درآورد و در برابر مرد ظاهر شد.
گفت: آمدهام به تو کمک کنم.
مرد مقدس گفت: باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی. من در زندگیام کاری نکردهام که سزاوار توجه یک فرشته باشم.
و به راه خود ادامه داد، بی آن که هرگز بداند از چه چیزی گریخته است.
صفحه ۷۹